چرا مکتب ماندگار
مکتب؟ ماندگار؟
در ابتدا باید بر این نکته اذعان کنم بنده نه محقق دانشگاهی هستم و نه نویسنده توانا و نه صاحب ذوق ادبی و فلسفی، نه دارای سواد جامعه شناسی و همه علومی که یک جور به اجتماع و روابط اجتماعی و تحولات اجتماعی ختم می شود.اما باید براین نکته تاکید کنم فردی هستم ازافراد یک جامعه که به دلیل اینکه در آن جامعه زندگی می کنم خود را دارای حق اظهار نظر در مورد مسایل اجتماعی حول وحوش زندگی اجتماعی خود می دانم فارغ از اینکه متهم به جریان و حزبی خاص گردم .
در دورانی متولد شدم که انقلاب در ایران اتفاق افتاده بود و در اواسط جنگ بودیم –نمی خواهم حدیث نفس بگویم اما برای نزدیک شدن فضای ذهنی شما به خودم مجبورم- از امام(ره) و خاطره او فقط هنگام فوتش یادم هست؛ با مادرم در خانه بودیم یک روز صبح بود که رادیو خبری را پخش کرد ناگهان مادرم از شنیدن این خبر حالش دگرگون شد و دستهای خود را بر سر کوبید و در همان حال در چهار چوب در نشست و شروع به گریه کرد، من که تا به حال مادر خود را به این وضعیت ندیده بودم سراسیمه و مدام از او می پرسیدم چه شده؟ چه شده؟ و مادرم همچنان گریه می کرد تا سرآخر گفت: امام(ره) فوت کرد وتا آن لحظه نمی دانستم امام کیست؟ اما آن حال مادر و جواب صمیمانه اش جوری در آن دوران بر من اثر کرد که گویی من او را شناختم و او را چون آشنایی که سالهاست می شناسم یافتم چون دیگر سوال نکردم امام (ره)کیست؟ این شاید اولین بار و روشن ترین یادی است که از امام دارم.
در دوران پس از کودکی یاد امام(ره) به واسطه خاطراتی که مادر و بعضی از اقوام تعریف می کردند ادامه داشت که منجر به آشنایی بیشتر با امام (ره)و ایجاد عشق و محبت شده بود تا جایی که اگر برنامه ای صحبتی یادی از امام درمحفلی، در تلویزیون و... می شد مشتاقانه وتماما گوش پای آن می نشستیم و باز برنامه ای که خوب یادم هست «راه امام، کلام امام» بود.
بعدها که بزرگتر شدیم امام (ره) را در وصیت نامه سیاسی الهی ایشان یافتیم و حلاوت و گرمی این وصیت نامه مجذوب ترمان می کرد و به راه ایشان امیدوارتر.در درون کشور خیالمان راحت بود نه از آن جهت که دشمن خدعه نمی کند و دوستان به ظاهر دوست کارشکنی، بلکه از آن جهت بود کسی را داشتیم همچون امام(ره)که برکرسی ولایت مطلقه فقیه می درخشید و می دانستیم اگر پشتش باشیم به این نظام آسیبی نخواهد رسید.
مطلبی در وصیت نامه امام(ره)بود که همواره ذهن من را به خود معطوف و مشغول می کرد چراکه این سخن از یک طرف چنان آرمانی و بلند بود که هر انسان آزادی خواه و منصفی را شیفته خود می کرد و از طرف دیگر در آن دوران که ما با وصیت نامه امام(ره) آشنا شدیم ومطالعه می کردیم جریانی بر سر کار بود که میگفتند:افکار امام(ره) را باید به موزه سپرد.این تعارض به ما آینده خوبی را نوید نمی داد و اگر چه مضموم این حرف امام (ره) را اشتباه نمی دانستیم اما آن را خیلی دور تصور می کردیم.« به ملت های اسلامی توصیه می کنم که از حکومت جمهوری اسلامی و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومت های جائر خود را در صورتی که به خواست ملت ها که خواست ملت ایران است سر فرود نیاوردند با تمام قدرت به جای خود بنشانید که مایه بدبختی مسلمانان حکومت های وابسته به شرق و غرب می باشند و اکیدا توصیه می کنم که به بوق های تبلیغاتی مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرت ها تأمین شود».
اما امروز این حقیقتی که به نظر افراد کوچکی مثل من دور به نظر می رسید تا حد بسیاری جامه عمل به خود گرفته و بزرگی وعظمت امام(ره) را روشن تر از پیش کرده؛ در کشور های اسلامی غوغایی برپاست و تعدادی از کشور های اسلامی بر علیه حکام جائر خود قیام کرده و آنها را ساقط کرده اند و ملتهایی هم در حال تلاش برای این امر مهم هستند که تا هدم تمام ظالمان عالم پیش خواهد رفت ان شاءالله.
باید گفت این است مکتب ماندگار که نه تنها در قالب یک ملت و آرمانهای او نگنجید بلکه پوسته خود را شکست و به اعتقادات و آرمانهای یک منطقه تبدیل شد و به امید حق روزی تبدیل به یک حقیقت جهانی برای برپایی اسلام ناب محمدی(ص) خواهد شد.
«و نرید انمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»
«ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم»
القصص آیه5